دست تحیر بر لب داشت… آخر او را خواند… لبیک گویان! به عزم روی رضایش” جام را سر می کشد ز شوق وصل معشوق! شکرانه او شود چند دانه ذکر یا رئوف! چه جان باشد جانِ جانان، جانا تو باشی جانا! آمده ام دریاب، کبوتر شود دلم دریاب! توشه راهم خالیست،… بیشتر »
آرشیو برای: "دی 1396"
دلم اسیرِ سِرِ سَرهای اُسَرای سِرِ سَرای سیمای حسین بی سَر است که سراسر سَرای سیرتشان از سِر سیرت قدس علیست! بیشتر »
دلتنگی معنا شد زمانی که صدای مهربانی گرفته است “مهربانی قلبت“ پنجره محبت را باز کن بر طاقچه بلند آن بنشین! عطر مهر را بر قلبت بپاش! دست ها را گره ببند! و در آخر دلت را از اسارت تنهایی رها ده بیشتر »
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;} .h_iframe-aparat_embed_frame .ratio {display:block;width:100%;height:auto;} .h_iframe-aparat_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;} بیشتر »
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;} .h_iframe-aparat_embed_frame .ratio {display:block;width:100%;height:auto;} .h_iframe-aparat_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;} بیشتر »
کار ناتمام فتنه گران سال 88 را داعش در سوریه تمام کرد!! شهيد مصطفي صدرزاده، فرمانده گردان عمار لشكر فاطميون با نام جهادي «سيدابراهيم» در ظهر تاسوعای سال 94 توسط تكتيرانداز نيروهاي تكفيري در حلب سوريه به شهادت رسيد. شهيد صدرزاده به مدت دو سالونيم در… بیشتر »
همسر شهید محسن حججی: عاشق آلبالو بود. دو سه تا صندوق گرفتم برایش شربت و مربا درست کنم. خودش نشست کنارم و درشت هایش را سوا کرد. ازم خواست برایش فریز کنم که زمستان هم داشته باشیم… الان آلبالوها توی فریز هست ولی محسنم…!!! بیشتر »
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ به فردی گفت: غذای خود را حلال کن مستجابالدعوة میشوی! حال چه مقدار زندگی خانوادگی امروز ما با قرآن کریم هماهنگ است که اگر اینطور است چرا این همه طلاق و اختلاف داریم؟ استاد شیخ حسین انصاریان خداوند دوازده ماه در… بیشتر »
جمعیت زیادی دور حضرت علی(علیه السلام) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: – یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ امام علی(علیه السلام) پاسخ می دهد؛مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد… بیشتر »
وقتی سرش را بالا گرفت و چشمانش را باز کرد هیچ چیری نمی توانست ببیند. اشک هایش غلیان احساساتش را نشان می داد و پرده ای شده بود مقابل چشمانش. با هر دو دست پرده خیس را کنار زد تا بهتر ببیند. گفته بودند «چون به حریم حرم وارد شدید سر به زیر اندازید تا برسید… بیشتر »