#کرمان
#کرمان_مدرسه_علمیه_الزهراء_سلام_الله_علیها_رمشک
#جزوه_پژوهشی_شیوه_نامه_گزارش_نویسی
#کانون_ثقلین
با پای دل
با پای دل رفتن، دل می خواهد!
دلی که در ثانیه های عمر خود در عطش وصل شاهرگ هستی اش، دست و پا می زند، دل نیست!
دل سیاه و چرکین، محفل ورود معشوق نیست!
#با_پای_دل_رفتن_دل_می_خواهد!
دلی که از فراز و نشیب های خط روزگار، بالا و پایین می شود، با هر مشتی در حاشیه ای محو می شود، دل نیست!
رفتن و ماندن در خانه محبوب، چیزی فراتر از پای دل می خواهد!
#پای_ایمان_به_آرمان_های_محبوب…
«إنّی لَمْ أخرُجْ أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا، و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی اُمّةِ جَدّی مُحمّدٍ صلّی الله علیه و آله؛ اُریدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ و أنهَی عَنِ المُنکِر، و أسیرَ بسیرةِ جَدّی و سیرةِ أبی علیّ بنِ أبیطالبٍ علیه السّلام»
با پای دلی رفتن از برای تفرج، فساد و خرابی، ظلم و ستم و…. خلاف غایت خلقت و تربیت است.
پای اصلاح و علمِ امر به معروف و نهی از منکر می خواهد!
«أیُّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْق ََ اللهِ إلاّ لِیَعرِفوهُ؛ فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، و استَغْنوا بِعبادتِه عَن عبادةِ ما سِواهُ.
فقالَ رَجُلٌ: یابنَ رسولِ اللهِ! ما معرِفةُ اللهِ عَزّوجلَّ؟
فقالَ: معرفةُ أهلِ کلِّ زمانٍ، إمامَهُ الذّی یجِبُ علیهِم طاعَتُهُ.»
دلی که از معرفت و شناخت امام زمان خود، سیراب نشده است، چه گونه زخم این عطش عدم معرفت را التیام می بخشد.
و اما پایان این دل و پای شکسته خورده اش چه می شود؟!
.
.
.
« أن الذی یدعو لزواره فی السماء أکثر ممن یدعون لهم فی الأرض»
او پشت در می ماند؟
«گاهی اوقات حس می کنی به او نیاز داری! ولی نمیدونی کی؟ چه روزی؟ چه ساعتی؟ قراره از راه برسه! ولی میدونی که باید منتظرش باشی.»
قوری را از آب پر می کنی تا اگر از راه رسید، عاشقانه هایت را با چایی گرم تقدیم او کنی. حس می کنی قشنگ ترین اتفاق زندگیت شده همان لحظه ی شنیدن صدای زنگ در «دنگ دنگ دنگ…».
«نمیدونم عجله کنم زود در را باز کنم یا باید صبر کنم مجددا در بزنه و اشتیاق من مثل قوری در حال جوش بشه.»
«دنگ دنگ دنگ ….». دست دست می کنم. تازه یادم آمد که روسری سر نکردم. میرم جلوی آینه و موهام را با دست مرتب می کنم و روسری و چادر گل گلی ام را سرم می کنم. این بار صدای زنگ در نزدیک و نزدیکتر شد.
«وای خدا چی شده؟ من الان چندین ساله منتظرم که بیاد، الان چی شد که نمیتونم درو باز کنم ؟!»
قوری به جوش آمده و او هنوز پشت در است.
«دنگ دنگ دنگ دنگ دنگ…»
چای خوش رنگی رو به راه می کنم و….
«چه کار کنم؟ چند سالی میشه که اونو ندیدم، سختم بود، یعنی الان چه شکلی شده! چطور شد از بین همه دوستاش اومده دیدن من؟»
«دنگ دنگ دنگ دنگ دنگ…»
«نکنه بزاره بره! می دونست که من خونه ام! لعنت به این دل سیاه! خب درو باز کن، کارو تموم کن دیگه! گل بنفشه خریده بودم. کجا گذاشتم؟»
تازه یادم آمد که گل ها را در مغازه حبیب آقا فراموش کردم.
«امان از حواس پرتی های بی موقع من! نشد یکبار کاری را درست انجام بدم»
در این نوشتار در پی آنیم که در جهت رفع موانع و کمبودهای موجود در حوزهٔ علمیه و مشکلات آن با ارایهٔ راهکارهایی عقلانی در مسیر ترمیم نواقص یا ایجاد مؤلفههای جدید که ضروری مینماید، بکوشیم و مسایل اجتماعی و نیز روانشناختی موجود در آموزههای دینی را باز گوییم و حقایق موجود حوزه را به صورت آزاد به بحث گذاریم. این کتاب پیرو سلسله کتابهایی است که تاکنون داشتهایم و شمار آن به این کتاب به پانزده جلد رسیده است.
در این کتاب، مسایلی را طرح مینماییم که حوزههای امروز یا فردا برای پیشرفت خود نیاز دارد. پیشرفتی که همان رشد دین است؛ زیرا اعتقاد داریم حوزهها باید به قلب تپندهٔ اندیشه و مرکز تفکر دینی تبدیل شوند تا بتوانند سِمَت رهبری فرهنگی و هدایت انقلاب را عهدهدار گردند. حوزهٔ قوی، طراح و صاحب برنامه است که میتواند به عنوان پشتوانهٔ رهبری دینی و هدایت آن منظور گردد و رهبری و سکانداری جامعهٔ اسلامی را با قدرت وارد میدان عمل نماید و مخالفتها را با بحث و قدرت استدلال حوزه مهار نماید. روحانیت در صورتی میتواند مشکل جامعه را حل کند که نخست از عهدهٔ حل مشکلات خود بر آید و در صورتی که نتواند خود را با شرایط امروز جامعه وفق دهد یا نتواند قدرت طراحی و نظریه پردازی داشته باشد، به خودی خود از ناحیهٔ جامعهٔ علمی طرد میشود و دینی را که با عالیترین محتوا به امانت در دست دارد، نمیتواند عرضه نماید.
کتاب «کمی بلندتر صدایم کن» روایت زندگی و خاطرات شهید «محمد علی حسن پور اشکذری» معروف به علی نفتی، از شهدای انقلاب یزد که به دست منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نائل شده است میباشد که به قلم «ناهید سلمانی» به رشته تحریر در آمده است.
کتاب «کمی بلندتر صدایم کن» روایتی است از زندگی شهید «محمد علی حسن پور اشکذری» که به واسطه شغلش به علی نفتی معروف بوده و این کتاب روای نقش اصناف یزد در انقلاب و دفاع مقدس است.
شهید حسن پور در دوم خرداد ماه 1317 در روستای رستاق از توابع اشکذر یزد متولد و در سیزدهم مهرماه 1360 توسط یکی از اعضای منافقین با شلیک گلوله در ناحیه سینه در شعبهی نفت به شهادت رسید .
ز صلاه است رسید به معراج، نبی♥
می تپد اذان ز ذکر زهرا و علی ♥
می نویسد فی سجود سیدا، حسنین♥
می خواند در قنوت ایها عین الیقین ♥